به گزارش مشرق، هادی محمدی طی یادداشتی نوشت: تردیدی نیست که آمریکا برنامه وسیعی برای هژمونی منطقه در غرب آسیا در دست دارد که از طریق براندازی، تجزیه و ویرانسازی و ناتوان کردن دولتها و ملتهای منطقه دنبال میشود و سوریه یکی از اجزای این برنامه است. ابزار و سیاستهای این استراتژی، بنابه شرایط و ضرورتها و موازنه قدرت، دستخوش تغییر میشود و یا به لحاظ اولویت در جایگاه جدید قرار میگیرد. ماهیت و برخی وجوه استراتژی بزرگ آمریکا در جهان از مقطع زمانی و امنیتی 11 سپتامبر شکل گرفته و به اجرا درآمده است.
جنگطلبان که اهرمهای قدرت ویژهای در آمریکا، در اختیار دارند، با محدودیت های ناشی از شرایط جدید جهانی رو برو بودند و بسیاری از رفتارهای غیر عادی خود در دو محیط داخلی و جهانی را با قوانین و قواعد و یا ابزارها و نهادهای بینالمللی نمیتوانستند دنبال کنند. لذا اگر مسائل قانونی و یا موانع اقتصادی در درون و یا سازوکارهای جهانی و حضور قدرتهای بزرگ و کلاسیک در شورای امنیت و سازمان ملل برای استراتژیهای بزرگ آمریکا، تنگناساز و محدودکننده بودند، باید با نظریهها و رفتارهای نوین و ابزارهای جدید جبران شوند. در نتیجه با «قوانین مبارزه با تروریسم و یا قوانین وطنپرستی» در داخل آمریکا رویهسازی جدید کردند و در محیط بینالملل نیز با ائتلافهای بینالمللی، سازمان ملل، و شورای امنیت را دور زده و قواعد خود را به رویه تبدیل کردهاند.
اگر هزینههای مالی پروژههای نظامی و جنگی برای اقتصاد آمریکا مهلک هستند، پس از طرق «خصوصیسازی جنگ و اقدامات اجرایی» و «به کارگیری ذخایر ارزی دستنشاندگان نفتی در کشورهای عربی»، بودجه لازم را تأمین میکنند تا بار فشار جدیدی بر اقتصاد بحرانزاده آمریکا وارد نشود.
یعنی طراح اصلی استراتژیهای بزرگ و کوچک آمریکا دیگر دولتها نیستند بلکه شرکتهای بزرگ چند ملیتی نفتی و تسلیحاتی و... پروژهها و اهداف را تعیین میکنند و جهان را اداره خواهند کرد.
تروریسم تکفیری و جنگافروزی آن «در کنار شرکتهای امنیتی مجری جنگها میشوند تا نظامیان آمریکایی به جای تلفات و هزینه، فقط مدیریت کنند و بودجه آن را در انواع جنگهای نظامی، اطلاعاتی و امنیتی و تبلیغاتی و اقتصادی، از خزینهداری دلارهای نفتی پرداخت میکنند.
پروژه تروریسم تکفیری و القاعده از رونق و کارایی مطلوب افتاده و نه تنها امکان براندازی را نیافته که در سراشیب نابودی قرار گرفته است. این خیل گسترده از طریق رنگارنگ تروریسم و یا سازمانهای خصوصی که ابزار تحقق اهداف بزرگ بودهاند، از نگاه آمریکا نباید در مسلخ قرار گیرند ولی آنچه تا به حال در پشتیبانی آنها در جریان بوده و یک مدیریت پلکانی و یا خوشهای از بازیگران همکار آمریکا اعمال شده، عقیم مانده و اکنون باید، در یک اصلاح و تعدیل در استراتژی از سوی آمریکا، برای عبور از چالش بزرگ، چارهجویی شود. مسئله این است که «تروریسم در گِل مانده» و رمق همکاران منطقهای به نقطه هشدار رسیده و اهداف اصلی در عراق، سوریه و یمن محقق نشده ولی در مقابل، نفوذ و حضور منطقهای ایران از تهدیدها، فرصت ساخته و محور مقاومت منطقهای را در سطحی جدید از موازنه قدرت متجلی نموده و روسیه که در لاک خوشبینی تعامل با آمریکا و غرب در جا میزد، یکباره با رونمایی از راهبردهای پیشرونده ناتو و چینش جنگافزارهای محدودکننده روسیه مواجه شده است و راه حیات خود را در حضور مجدد در مناطق حساس و ژئوپلتیک قرار داده است و برای آمریکا و شرکای آن دردسرساز شده است. حال سؤال این است که آمریکا از طریق اقدامات اخیر در سوریه، به دنبال کدام راهکار میباشد؟
اولویت آمریکا آن است که به مدیریت بحران به شکل کامل بپردازد و از سرعت فرسایش تروریسم بکاهد و از سوی دیگر به ابزارها و اهرمهای جدید هم فکر کند.
لذا آتشبس به عنوان گامهای مرحلهای و «نفسساز» و «بازسازیکننده تروریسم» برای آمریکا مطلوب است ولی نه آنچنان که نقش ابزاری تروریستها را در مخاطره قرار دهد. در نتیجه، آمریکا در هر توافقی آتشبس، صرفاً به اولویتها و مطلوبیتهای خود اهتمام دارد و هر تعهدی برخلاف آن را به اجرا نمیگذارد.
استفاده از برگه مرحلهای و کارت بازی جدید کردن بخشی از تدبیر جدید آمریکا است تادر سایه نمایش فدرالسازی کردن، زیرساختهای نظامی حضور در سوریه را مستقل از ترکیه و عراق سامان دهد. آمریکاییها در یکسال گذشته، به جز پایگاههای نظامی زمینی در شدادی و ریف حسکه، پروژه پایگاهسازی هوایی را از مالکیه در منتها الیه شرق خاک سوریه تا 35 کیلومتری کوبانی و یا در جنوب تل ابیض و در منبج و یا ابوحجر و الحکمیه و روباریا و... با سرعت تکمیل میکند. پروژههای پایگاهسازی آمریکا یک نگاه بلندمدت در تدابیر نظامی آمریکا در شمال سوریه است ولی آمریکا دست گذاشتن بر یک جغرافیای سرزمینی در سوریه را با به کارگیری نیروهای محلی و یا سازمانهای قابل اتکا مانند ارتش حر و نیروهای دمکراتیک سوریه و امثال آن تکمیل میکند که نقش پیادهنظام برنامه آمریکایی را بازی میکنند.
کارت جدید بازی آمریکا در سوریه، چراغ سبز به ترکها است تا ضمن تحریک طمع تاریخی به شمال حلب، آنها را با عنوان ایجاد یک منطقه امن!! برای تروریستهای همکار وارد معادله جنگی سوریه کنند. اگرچه اردوغان در آخرین موضع خود یک منطقه 5000 کیلومتر مربعی را تا شهر الباب نشانهگذاری کرده و مبارزه با داعش و کردها را دستآویز این ماجراجویی قرار داده ولی هم آمریکا و هم ترکیه قصد نابودی داعش را ندارند بلکه با کیش کردن آنها به سمت مناطق استقرار نیروهای دولتی و حامیان آن، برای خود یک حضور جغرافیایی را تضمین و فشار به دولت سوریه و حامیان آن را افزایش میدهند. با اینکه آمریکاییها از سال قبل رسماً اعلام کردند قصد درگیر شدن با نیروهای نظامی سوریه را ندارند ولی اوضاع به گونهای است که به تدریج خود را ناچار به ورود به درگیری هم میبینند و در واقع به دنبال ترسیم خطوط قرمز در جغرافیای شمالی سوریه هستند و حفظ توان راهبردی داعش و بقیه تروریستها در سرلوحه اولویتهای آنها است.
حمله هوایی مشترک آمریکا، انگلیس، استرالیا به نظامیهای سوری جنوب دیرالزور و تپههای الثرده، یک نماد و سرآغاز از رفتارهای جدید آمریکا در سوریه است که به دلیل کامل نبودن گامهای زیرساختی، در شرایط فعلی با نوعی خجالت و عذرخواهی همراه است.
ترسیم مرزهای جغرافیایی حضور آمریکا و ترکیه در شمال سوریه، با حرکت به سوی رقه تکمیل میشود تا داعش به سمت جنوب و یا مناطق ارتش سوریه و مقاومت حرکت کند و امکان و شانس اشغال کامل حلب را به آزمون گذاشته و آن را به استان ادلب وصل کنند.
آمریکاییها اینگونه فکر میکنند که اگر توان اقدامات ایذایی بیشتر به سمت لاذقیه و یا حماه و حمص و دمشق را هم نداشته باشند، همین برگه جغرافیایی برای مذاکره از موضع قدرت و امتیازگیری و یا تجزیه سوریه کافی است. البته فعال شدن محورهای جنوبی و یا محور قنیطره و جولان که با تلاشهای ایذایی اسرائیلی همراه است، در رویای شکلدهی یک کانتون موازی جولان اشغالی و همانند ارتش لحد در جنوب لبنان است. این رویای استراتژیک آمریکا با همکاری ترکیه و عربستان برای شمال عراق و اشغال موصل و بخشهایی از استان نینوای عراق نیز دیده شده است.
روسیه، سوریه، ایران و بازوی پرقدرت مقاومت برای این استراتژی آمریکایی، برنامه منطقهای دارند که باید منتظر رخدادهای آتی بود.